توی خونه تر و تمیز و مرتبم بوی قیمه پیچیده ، از اون قیمه های خانوم پز که وقتی او از در میاد تو بگه چه خبرته بوی غذات تا توی حیاط میومد .
این روزا باید استراحت کنم اما منو استراحت ؟ چند روز قبل رو خوابیده بودم منتها دیدم امروز دیگه نمیتونم این کثیفی و به هم ریختگی رو تحمل کنم . کارهام رو انجام دادم و الان حالم بهتره از این تمیزی و نظم و ترتیب . او یمان با دوستش رفته پارک آبی ، قبل رفتن زنگ زد که حوصله ت سرنرفته تنهایی ؟ گفتم نه ، تا هر وقت هم خواستی بمون ، من حوصله م سر نمیره . این آرامش خونه رو وقتی او نیست خیلی دوست دارم . کاش به دوستش بگم بیشتر با خودش او یمان رو ببره اینور اونور بلکه منم یه تجدید قوا کنم .
لیوان آب جوشم روی میز منتظر منه ، برنج روی گاز قل قل میکنه و من خالی ام ! خالی از هر حسی ، مثل وقتی شدم که از خواب میپری و نمیتونی دست و پات رو ت بدی . شاید بختک افتاده روی زندگیم ، شاید هم فقط این اتفاق باید اتفاق میوفتاد .

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Worldmovies cdcdarman خبر ارتفاع کاران ماه تاب Joe مسجد نور اهل سنت بندرعباس ديوارپوش اسلام نیوز Bridget