شنبه با جناب برادر پاشدیم رفتیم دکتر . برگشتنی یه چند قطره ای از بینی مبارک مان خون اومد . سوار اتوبوس شده بودیم ، توی قسمت مردونه وایساده بودیم ، داداش بزرگه پرسید خوبی ؟ گفتم نه ! و همون طور که بازوش رو گرفته بودم سرم رو به سینه ش تکیه دادم و بهش گفتم دارم غش میکنم . ( احتمالا حضار پیش خودشون گفتن اَه اَه خجالتم خوب چیزیه این جلافت ها توی ملاء عام ؟؟؟ ) فکر کنم چند ثانیه بعد من کف اتوبوس بودم داداش بزرگه دستمو گرفته بود میگفت خوبی ؟؟ گفتم آره خوبم و بلند شدم . یه خانومه جاشو داد بهم از چپ و راست آب و شکلات بود که سمتم روانه میشد !! سرمو گرفته بودم بالا که دماغم خون نیاد و داداش بزرگه داشت زنگ میزد به کوچیکه که بیاد دنبال مون !! و من خوب بودم واقعا !!!
برگشتیم خونه ، نزاشت برم خونه خودمون :/ ، بهش میگم مرد گنده چرا من ولو شدم کف اتوبوس؟؟ پس تو رو واسه چی برده بودم ؟؟؟ میگه من گرفته بودمت سُر خوردی !!
بعد که ازون شوک درومد به مامان میگه شانس آوردم تو نبودی وگرنه میومدم تو رو بگیرم منو میزدی زمین بس که سنگینی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آرشیو کامل نوحه ها، روضه ها و مداحی های محرّم Erica آموزش زبان عربی ماشین های اداری و تجهیزات فروشگاهی هیدیکا همیار فایل سايت معتبر پيش بيني فوتبال بلک بت asikhabar youmovies خرید شمش طلا